سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ژرفای خیال

بدون تو ، همه چیز خراب می شود ..

    نظر

زمانیکه کودکی برای اولین بار یاد می گیرد راه برود و تاتی تاتی می کند ، بارها و بارها پاهای کوچکش به وسیله های سر راهش گیر می کند و با صورت به زمین می افتد ..

می دانم که اصلا مهم نیست واقعا چقدر بزرگ شده ای و یا چقدر از آن روزها که برای اولین بار یاد گرفتی که میتوانی راه بروی و در پی راه رفتن ها قطعا می شود که زمین بخوری ، می گذرد .

 

 

دستانم آنقدر سرد شده است که هر چقدر هم آن ها را توی جیبم می گذارم ، گرم نخواهند شد ..

 

 

 

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...

سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای

دمت گرم و سرت خوش باد ..

 

 

: از مهدی اخوان ثالث

 

 

و من آنقدر سردم شده است که دیگر توان مقابله برایم نمانده است ..

تقویم را ورق می زنم ..

تازه ، اول پاییز است .

خیلی راه مانده تا رسیدن به بهاری دوباره .. و من چگونه دوام خواهم آورد ؟!..

اگر در را برایم نگشایی ؟!

 

 

 

همان طور که دستم را توی جیبم گذاشته ام و سعی در گرم شدن دارم شروع می کنم به راه رفتن ..

قدم به قدم ..

 

آخر میدانی

 

اشتباه می کنند بعضی ها

که اشتباه نمی کنند !

باید راه رفت .

مثل رودها که بعضی به دریا می رسند

بعضی هم به دریا نمی رسند .

رفتن هیچ ربطی به رسیدن ندارد ..

 

: از سید علی صالحی

 

 

دستانم را مشت می کنم .

سرما در اعماق وجودم رخنه کرده است ..

همان طور مات و مبهوت به اطرافم می نگرم ..

من چه دنیای جدیدی را می بینم اگر راه بروم .

 

به ناگاه به زمین می افتم ..

توی دلم با خنده می گویم :

ای سر به هوا ! جلوی پایت را نگاه کن .

و با امثال این توجیه ها از اشتباه می گذرم و دوباره می ایستم .

و با شعار انسان ها حق اشتباه دارند ، ادامه می دهم ..

و فراموش می کنم ..

من یک انسان هستم .

 

من فراموش می کنم تا زمانیکه درست بعد از یک سال تلنگری مرا به خود می آورد

و به من می گوید که اشتباه نمی کنم ..

چون اشتباه می کنم ..

 

می ایستم .

دستانم را مشت کرده و دوباره شروع به راه رفتن می کنم .

 

 

پ.ن 1:

اینکه من از راه رفتن ها خسته ام ، مانعی نخواهد بود .

من می روم و می دانم رفتن هیج ربطی به رسیدن ندارد ..

من می روم تا اشتباه نکنم .

 

پ.ن 2:

دنیای آدم بزرگ های پر ادعا هم خالی از امیدهای سرشار کودکانه نیست ..

 

پ.ن 3:

بدون تو همه چیز خراب می شود .

 

اینبار تو بودی که به من درس زمین خوردن  آموختی !!..

بی آنکه از پیش به من بیاموزی چگونه باید بلند شوم و دوباره شروع کنم .

 

اصلا همه چیز که نیاز به معلم ندارد ..