اعجوبه های بی معنا ...
سرم را به گوشه ی پنجره ای که تا آخر پایین است، تکیه داده ام .
بادی گرمی چادرم را به شدت می کوباند .
چادر را از گوشه اش با دست نگه می دارم .
و باد گرم هم همچنان مقاومت می کند ..
ماشین ها با سرعت زیادی از کنارمان می گذرند .
با همان سرعت من هم نگاهی به پلاک شان می اندازم .
تهران 44 .
و در کنارش چند عدد ردیف کرده اند ..
ماشین ها با سرعت زیادی از کنارمان می گذرند .
و با همان سرعت سعی می کنم که بین آن پنج عدد ، که میانشان یک حرف هم خود را جای داده ، رابطه ای پیدا کنم .
با یک عملیات ساده جمع ..
یا تفریق ...
ماشین ها با سرعت زیادی از کنارمان می گذرند.
و در پس هر گذشتن از خرسندی اینکه توانسته ام بین چند عدد بی معنا یک رابطه منطقی بیابم ، نفس عمیقی می کشم .
و با یک حالت وسواس گونه به پلاک ماشین بعدی خیره می شوم .
و با اعداد ساعت های دیجیتالی ، در هر دقیقه یا حتی ثانیه ، این کار را تکرار می کنم .
با شماره ی تلفن یکی از دوستانم که با روان نویس آبی کف دستم نوشته ام ، هم ..
و احساس می کنم که اعداد تازگی ها برایم خیلی عجیب شده اند !
یک نوع از بیماری وسواس شمارش حتی .
پ.ن 1:
دبیر ریاضی جدیدمان از رفتار سینوس ها و کسینوس ها حرف می زد .
و می گوید رفتار آن ها همان رشدی ست که می تواند مثبت یا منفی باشد ..
..
با خودم فکر می کنم :
حالا که وجود رفتار آن ها ثابت شده است ، می توانند در جهت منفی هم با من رفتار کنند خب ...
حتی وقتی که یک اثباتِ درستی را در مسئله هایشان بارها و بارها انجام می دهم
اما
هیچ اثباتی برای درست بودنش نمی یابم ..
و در کلاس .
به من می گویند که حالا که بلد نیستی این سؤال را حل کنی ، برو پای تخته و فکر کن .
و دقایق اندکی طول نمی کشد که یک اتحاد بینشان را که پاک فراموشش کرده بودم را به یاد می آورم .
اصلن همین فراموش کردن برخی روابط است که رفتار را در جهت منفی اش افزایش می دهد..
پ.ن 2:
حتی برای صدمین بار هم که شده می گوید :
تو خیلی بهش شبیهی ..
باور کننن.
و سعی می کند با تکرار حرف "ن" به من بفهماند که من بهش شبیه هستم و باید باور کنم !
پ.ن 3:
روز دختر مبارک :)