دستم را بگیر .
کوچولوی ِ خوش قلب ِ شکستنی ِ من ...
اجازه می دهی که دستهای کوچکت را در دستانم بگیرم و تو را با خود ببرم ؟!
و تو با آن چشمان ِ معصوم ِ سخاوتمند ِ خود بهم خیره شدی ..
بهت لبخند زدم .. و دستم را به سویت دراز کردم .
من را نمی شناسی ؟!
سالهای سال به تو نه گفتن را آموخته اند ؟!
اما ..
اما من که غریبه نیستم ..
تو در چشمان ِمن خود را نمی یابی ؟!
و تو اینبار حتی به من خیره هم نشدی .
نگاهت را از نگاهم دزدیدی و با آن پاهای کوچکت دویدی ..
آنقدر تند که اگر با چند تا از دوستان دیگرت مسابقه می گذاشتی بدون شک مثل همیشه اول می شدی ...
و من می ایستادم یک گوشه و از شادی برایت دست می زدم . ( بین خودمان بماند .حتی شاید سوت هم زدم ..)
من به دویدن های سریع ِ تو نمی رسم ..
هر چند که پاهایم از تو خیلی بلندتر است .
و خیلی هم از تو بزرگ ترم .
باشد ..
ندو .
یک لحظه بایست .
می خواهم بگویم بزرگ بودن که ملاک نیست . من به پای تو نمی رسم .. نه به پای دویدن هایت نه به پای قشنگی آرزوهایت ...
و تو ایستادی . و من هم ایستادم اگرچه نفس هایم به شماره افتاده بود ..
چرا مرا دوست نداری ؟!
چون یک حقوقدان ِ بزرگ یا یک فیلسوف ِ متفکر نشدم ؟!
چرا از من رنجیده خاطر می شوی ؟! و مرا در لیست آن آدمهای غربیه ای می گذاری که نباید باهاشان حرف بزنی ؟!
مگر یک مهندس ِ کامپیوتر بودن چه ایرادی دارد ؟!
همه چیز آن آرزوهای قشنگی نمی شود که تو یک روز میخواستی شان ..
وقتی که بزرگ شوی می فهمی که خیلی آرزوهای دیگر هم قشنگ اند ..
شاید آن ها اندازه ی تمام ِ جهان بزرگ اند و تو نادیده گرفته بودی شان ...
شاید اندازه ی تمام خنده های کودکانه ات لذت بخش اند و و تو هنگام بازی کردن زیر پاهایت له شان کردی ...
حق داری عزیزم .
تو خیلی کوچکی .. و برای خودت آرزوهای بزرگ داری .
حالا می شود با من بیایی ؟!
دستان ِ کوچکت را در دستان ِ نزدیک ترین دوستت بگذار ..
قاصدک زیبایی که دور ِ باغ ِ موهایت می گشت را گرفتم و کف دستت گذاشتم ..
کوچولوی خوش قلب ِ شکستنی ِ من ...
آرزو کن .
آزروهایی به شیرینی ادبیات ِ کلاس ِ سوم ِ دبستان ..
آرزوهایی به خوشمزگی قبول شدن در راهنمایی ..
آرزوهایی به سادگی عشقهای دوران نوجوانی ت
و به زیبایی دوستی های دبیرستانی بودنت
و به غرور دانشجو شدن ... :)
فقط مواظب آرزوهایی که می کنی باش ..
وقتی که قرار است قاصدک آرزوهایت را به آسمانها بفرستی حواست باشد او پیغامبر ِ شادی ها و زیبایی هاست ...
حالا دست مرا بگیر و با من بیا .
من دختر ِ آرزوهای توام ...
این روزهای من ، آرزوهای آن روزهای تو بود ..