سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ژرفای خیال

خودم برای خودم

    نظر

چه استراحت خوبــیست در جوار خودم

خودم برای خودم ، با خودم ، کنار خودم ...

 

 

: از احسان افشاری

 

 

گاهی باید در گلدان سفید ِ دوست داشتنی ام ، یک شاخه گل ِ سرخ بگذارم ...

رومیزی کوچک ترمه ای را روی میز بیندازم و یک چای اضافه در آن استکان های کمر باریک بریزم و برای خودم بیاورم ...

چای را سر بکشم و شاخه گل ِ توی گلدان را ببویم ..

 

بعد آرام به خود بگویم : برش دار ... برای توست ... برای عذرخواهی از توست ..

 

و کسی گل توی گلدان را بر ندارد ...

نه اینکه عذرخواهی را نپدیرفته باشد ،

فقط گریه امانش نمی دهد ...

 

و به خود بگویم :

" از تو عذر می خواهم که آتش ِ شغله ور و گرم ِ امیدت را به خاکستری بی وجود بدل کرده ام ...

از تو عذر می خواهم که دیگر مانند آن روزها اندیشه ی آینده ای که در هاله ای روشن و سفید فرو رفته است و من هر قدم به آن نزدیک تر می شوم ، مرا به هیجان نمی آورد ... 

از تو عذر می خواهم که این روزها نسبت به تو بی اهمیت شده ام ..

دیگر مثل قبل به تو فکر نمی کنم ، وقت های ناب ِ زیستن را با تو شریک نمی شوم ، تو را نمی پذیرم ، تظاهر می کنم که وجودی چون تو در من نیست ، علاقه ای که نیازمند ِ آنی را ابراز نمی کنم و عدم ِ تو را به وجود ِ سرشار از احساس ِ تو ترجیح می دهم ...

 

 

من دیگر مثل قبل دوستت ندارم ...

 

 

حتی مدت هاست که برایت با طیب ِ خاطر شعری نخوانده ام ، برای تو ننوشته ام ...

حتی گاهی وجود ِ حقیقی تو را فراموش کرده ام ..

از تو عدر می خواهم که هنور بعد هفده سال زندگی ، نتوانسته ام تو را آنگونه که هستی بپذیرم ...

حالا در دو راهی های زندگی ام هر قدم از تو بیشتر فاصله می گیرم ..."

 

نه اینکه وجود ِ فاصله را علت ِ عذرخواستن هایم بدانم ...

ولی من هم گاهی به یک شاخه گلی ، یک کتاب ِ شعری ، بوی عطر ِ یاسی ، باران صبحگاهی و تازگی و طراوات یک روز ِ اردی بهشتی لازم است تا بدانی به بودنت ، به اینکه فقط خودت باشی ، بدون هیچ نقابی ، نیازمندم ..